۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

زندگی

این ایمیلی بود که دوست عزیزم آمنه برام فرستاد تو حالی... تو شرایطی... . چقدر خوبه که دوستایی دارم که گاهی می دونن که باید چی کار کنند برای دوستاشون. ممنون گلم.

لطفاً خودت رو به مردن نزن!!شب ها زود بخواب. صبح ها زودتر بیدار شو.نرمش کن. بدو. کم غذا بخور.زیر بارون راه برو.گلوله برفی درست کن.هرچندوقت یکبار نقاشی بکش.در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن.سفید بپوش. آب نبات چوبی لیس بزن.بستنی قیفی بخور . به کوچکتر ها سلام کن.شعر بخوان . نامه ی کوتاه بنویس.زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش.به دوستهای قدیمیت تلفن بزن.شمال برو . شنا کن.هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن.خواب ببین . شعر بخوان . بدو . چای بخور و برای دیگران چای دم کن.جوراب های رنگی بپوش.مادرت رو بغل کن . مادرت رو ببوس . مادرت رو بو کن.به پدرت احترام بزار و حرفاش رو گوش کن.دنبال بازی کن. اگرنشد وسطی بازی کن .به برگ درخت ها دقت کن به بال پروانه ها دقت کن.قاصدک ها رو بگیر و فوت کن. خواب ببین.از خواب های بد بپر و آب بخور.بسم الله الرحمن الرحیم بگو .به باغ وحش برو. چرخ و فلک سوار شو.پشمک بخور.کوه برو. هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده.خواب هات رو تعریف نکن.خواب هات رو بنویس.یک تسبیح گلی سی و سه دانه ای داشته باش.بخند. چشم هات رو روی هم بگذار.شعر بخون .سپید بپوش.شیرینی بخر.با بچه ها توپ بازی کن. برای خودت برنامه بریز.قبل از خواب موهات رو شانه کن. به سر خودت دستی بکش.خودت رو دوست داشته باش برای خودت دعا کن!برای خودت دعا کن که آرام باشی.وقتی طوفان می آید تو همچنان آرام باشی تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد.برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی.بتوانی هم صحبتش باشی و صبح ها برایش نان تازه بگیری.برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی.برای خودت دعا کن تا همه ی شب ها یت ماه داشته باشد؛چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است.ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی.برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخر راهی را که باید بروی خیلی طولانی است. خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی در آن پهن شده است و باریکه های خطرناکی دارد؛ پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیر است.برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی چون هر جای راه بایستی مرده ای و مرگی که شکل نفس نکشیدن به سراغ آدم بیاید، خیلی دردناک است.هیچ وقت خودت را به مردن نزن.برای خودت دعا کن که زنده بمانی.زنده ماندن چند راه حل ساده دارد!برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از چیزی که نیاز داری بخوابی.باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد.بیداری هایی آمیخته با روشنایی ، صدا ، نور ، حرکت.تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی.همیشه سهمت را بخواه.و بیشتر از آن چه که به تو شادمانی ارزانی میشود در دنیا شادمانی بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند.برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی ونگذاری هیچ چیزی سینه ات را آلوده کند.برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد.هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنهابخواه قلبت را معاینه کنند.دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش راو ببینند به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام میشود باید بروی پشت پنجره وبه آسمان نگاه کنی . آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود؛آن وقت صدایش کن؛به نام صدایش کن؛او حتماً برمیگردد و به تو نگاه میکند و از تو میپرسد که چه میخواهی؟؟!تو صریح و ساده و رک بگو.هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه.خدا هیچ چیز خوبی را از تو دریغ نمیکند.شادمان باش او به تو زندگی بخشیده است و کمکت میکند که زنده بمانی . از او کمک بگیر. از او بخواه به تو نفس پشمک ، چرخ و فلک ، قدم زدن ، کوه ،سنگ ،دریا ، شعر ، درخت ، تاب ، بستنی ، سجاده ،اشک، حوض، شنا ،راه ، توپ ، دوچرخه ،دست ، آلبالو ، لبخند ، دویدن و عشق بدهد.آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده که زندگی از این که تو زنده هستی به خودش ببالد!!دیگران را فراموش نکن

پی نوشت: لطفا نیایید بگید که اصلا نگران نباش دفاع می کنی و این حرفها. من از موقعیتم راضی هستم. من به اونچه شما فکر می کنید فکر نمی کنم. ممنون

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

رمضان و عید فطر

ماه رمضون یعنی ماهی که وقتی داره تموم می شه هم ناراحتی هم خوشحال. ناراحتی از اینکه می تونستی بیشتر استفاده کنی می تونستی به خدا نزدیکترو نزدیکتر بشی. با خودت می گی کاش هنوز فرصت داشتم کاش این ماه بیشتر خودمو بهتر می کردم. خوشحالی از اینکه داره تموم میشه و بر می گردی سر زندگی عادیت. بالاخره تونستی خودتو درست کنی هرچند نصفه نیمه. تواناییهاتو بیشتر بهشون پی بردی.
ماه رمضون یعنی ماهی که وقتی توشی یه جاهایی دیگه حوصله ات سر میاد و می خوای تموم شه ولی وقتی که داره تموم میشه دلت می گیره دلت تنگ میشه برای صفاش. ماهیه که بقیه ماههای سال خیلی وقتها هواشو می کنی.

خداوندا! پایان این ماه رو آغاز زندگی خداپسندانه ما قرار بده.
عید فطر مبارک.

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

یک روز زندگی

اینو یکی از دوستهای بسیار عزیزم برام فرستاد باید یادم بمونه !


يك روز زندگي
دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقي بود.
پريشان شد و آشفته و عصباني نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد.
به پر و پاي فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادي، تنها يك روز ديگر باقي است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن."
لا به لاي هق هقش گفت: "اما با يك روز... با يك روز چه كار مي توان كرد؟ ..."
خدا گفت: "آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويي هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمي‌يابد هزار سال هم به كارش نمي‌آيد"، آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: "حالا برو و يک روز زندگي كن."
او مات و مبهوت به زندگي نگاه كرد كه در گودي دستانش مي‌درخشيد، اما مي‌ترسيد حركت كند، مي‌ترسيد راه برود، مي‌ترسيد زندگي از لا به لاي انگشتانش بريزد، قدري ايستاد، بعد با خودش گفت: "وقتي فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگي چه فايده‌اي دارد؟ بگذارد اين مشت زندگي را مصرف كنم.."
آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگي را به سر و رويش پاشيد، زندگي را نوشيد و زندگي را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد مي‌تواند تا ته دنيا بدود، مي تواند بال بزند، مي‌تواند پا روي خورشيد بگذارد، مي تواند ....
او در آن يك روز آسمانخراشي بنا نكرد، زميني را مالك نشد، مقامي را به دست نياورد، اما ...
اما در همان يك روز دست بر پوست درختي كشيد، روي چمن خوابيد، كفش دوزدكي را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايي كه او را نمي‌شناختند، سلام كرد و براي آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.
او در همان يك روز زندگي كرد.
فرداي آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، كسي كه هزار سال زيست!"
زندگي انسان داراي طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن مي انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگي آن است.
امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتي براي طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

انرژی مثبت

دو پست قبل به این دلیل که دیگه نمی خوام به خودم انرژی منفی بدم حذف شد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

خیر

داریم خونمون رو عوض می کنیم. شاید به دید خیلی ها یه خونه لوکس تو یه محله خوب یه پیشرفت باشه. ولی من تفکرم عوض شده. چند ساله که عوض شده. تو هر چیزی که اسمشو بشه پیشرفت یا یه موقعیت خوب گذاشت من به این فکر می کنم که آیا خیره؟ آیا منو همسرم باز هم اونجا همینقدر خوشبخت و خوشحال و راضی خواهیم بود؟ سلامت خواهیم بود؟ اینا برای من مهمتره تا چیزای دیگه. تو این خونه که شاید خیلی ساده بود من و همسرم به اوج خوشبختی و رضایت رسیدیم. شاید محدودیت هاش گاهی کلافه ام می کرد ولی راضی بودم. شاد بودیم.

الان به همسرم اینو گفتم. او هم گفت که در مورد خونمون همین احساس رو داشته ولی این احساس نباید مانع ریسک پذیریمون بشه. یه چیز هم براش تعریف کردم که کلی خندید: خونه ما تو یه محله آرومه وتو بهار و تابستون حسابی روشنه ولی اتاق خوابش یه قسمت دنج و کم نور خونست. بهش گفتم روزهایی که خونه بودم تو این نور درخشان و قشنگ، عصرها که می رفتم می خزیدم زیر لحاف خنک تو اون اتاق تاریک، پر از لذت می شدم. کلی خندید.

امیدوارم خونه جدیدمون هم خیر باشه برامون.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

به دل من نشست

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

جوانه

"شکافتن دانه, جوانه زدن, به خود بالیدن, رشد کردن و رشد کردن و گاه گل دادن"
منظره ایه که از وقتی گل و گیاه پرورش می دم دیدم و هر دفعه بیشتر از دفعه پیش هیجان زده می شم.

پی نوشت: لاله عباسی های خونمون جوونه زده.