نازنین جان فکر کنم آنقدر مسحور این هوای خنک شده ای که یادت رفته اصلاً یه وبلاگ داری و کلی هم خواننده که منتظر مطالب جديدند. دلمان برای نوشته هات، لذت هات، و احساساتت تنگ شد خواهری.
نقش خاطره میزنند قالیها
-
يادشون به خير...بچه بوديم، تابستونها ميرفتيم كرمان، منزل خدابيامرز
مادربزرگم. دمدمای غروب، شدت آفتاب كه كم ميشد، حياط رو آب ميپاشيدن و يك
فرش پهن ميك...
اسپانیا 1
-
سلام به همه. اومدم طلسم اسپانیا را بشکنم. صبح روز کریسمس یعنی 25 دسامبر
پرواز داشتم. خلاصه ساعت 1 ظهر رسیدم به شهر کستِیون. چیزی که از ایستگاه قطار
ولنسیا ...
۱ نظر:
نازنین جان
فکر کنم آنقدر مسحور این هوای خنک شده ای که یادت رفته اصلاً یه وبلاگ داری و کلی هم خواننده که منتظر مطالب جديدند.
دلمان برای نوشته هات، لذت هات، و احساساتت تنگ شد خواهری.
ارسال یک نظر