چند روز پیش یکی از دوستان قدیمی رو که اونم داشت از ایران می رفت دیدم بهم گفت تو هم بالاخره یه روز از اینجا دل می کنی روزی می رسه که تو ایران اونقدر غریب میشی که می گی از ایران برم پیش دوستام!!!
Man ba doostet movafegham, bekhosos vase to ke Math mikhoni. na vase inke beri pish doostanet balke beri jai ke vase to be onvane ye riazidan arzesh ghael bash:)
گاهی اوقات آدم وقتی تو کشور خودشه دوست داره بره یه جای دیگه غافل از این که وقتی یه جای دیگه است دلش لک می زنه برای سرزمینش. یه وقت یه جایی نری ها!!! من یکی که بر می گردم (عجب خودمو تحویل گرفتم ها) ;)
سلام خواهری خلاصه بعد مدت ها افتخار دادم اومدم بهت سر زدم علتش هم اینه که شنگولم می پرسی چرا؟ خوب 2 دلیل داره: اول این که این جمعه می خوام بعد چند سال با گروه کوه برم دشت هویج دوم سوپی هست که قراره شنبه تو خونتون نوش جان کنم دعا می کنم برای دو تامون موقعیتن های سفر زیادی پیش بیاد و بتونیم در دوره های چند ماهه و یا یکی دو ساله کشورهای مختلف دنیا را ببینیم و در آن ها زندگی کنیم آخه: "بسیار سفر باید تا پخته شود خامی" من هم مثل زینب فکر می کنم ما به خاطر روحیمون نتونیم برای همیشه قید این کشور زهوار در رفته را بزنیم من هنوز هم دلخوشی های زیادی در اینجا دارم البته این در حد حدسه و باید دید در واقعیت چه می شود فقط باید دعا کنیم خداوند بهترین را پیش روی ما قرار دهد
سلام. وبلاگم را عوض كردم به خاطر خواهش خواهرم؛ كه همسرش وبلاگم را يافته بود. البته از نظر من اشكالي نداشت. ولي... من زياد متوجه منظورتون در كامنتتون نشدم. به هرحال، يك دنيا ممنون.
سلام نازنین جونم خوبی؟ ان شاءالله که هر جوری برای هر کدوممون خیر پیش بیاد ،من هنوز دوست نداشتم که اینجا رسما شروع به درس خوندن کنم ،روی هم رفته به نظر خوب هست که افرادی که اهل تحمل مشکلات زندگی در ایران هستند مدتی هم در خارج درس بخونند و اون علوم رو به داخل منتقل کنند راستی خیلی وقته که وبلاگت رو می خونم ولی نظر دادنم نمی اومد!!!
نقش خاطره میزنند قالیها
-
يادشون به خير...بچه بوديم، تابستونها ميرفتيم كرمان، منزل خدابيامرز
مادربزرگم. دمدمای غروب، شدت آفتاب كه كم ميشد، حياط رو آب ميپاشيدن و يك
فرش پهن ميك...
اسپانیا 1
-
سلام به همه. اومدم طلسم اسپانیا را بشکنم. صبح روز کریسمس یعنی 25 دسامبر
پرواز داشتم. خلاصه ساعت 1 ظهر رسیدم به شهر کستِیون. چیزی که از ایستگاه قطار
ولنسیا ...
۷ نظر:
Man ba doostet movafegham, bekhosos vase to ke Math mikhoni. na vase inke beri pish doostanet balke beri jai ke vase to be onvane ye riazidan arzesh ghael bash:)
گاهی اوقات آدم وقتی تو کشور خودشه دوست داره بره یه جای دیگه غافل از این که وقتی یه جای دیگه است دلش لک می زنه برای سرزمینش.
یه وقت یه جایی نری ها!!! من یکی که بر می گردم (عجب خودمو تحویل گرفتم ها) ;)
زینب عزیزم
من یکی که خیلی دلم می خواد برگردی و ببینمت مطمئنم که خیلی چیزا کسب کردی و خیلی کارها اینجا می تونی بکنی که هم من و هم دیگران ازت یاد بگیریم
سلام خواهری
خلاصه بعد مدت ها افتخار دادم اومدم بهت سر زدم
علتش هم اینه که شنگولم
می پرسی چرا؟ خوب 2 دلیل داره: اول این که این جمعه می خوام بعد چند سال با گروه کوه برم دشت هویج
دوم سوپی هست که قراره شنبه تو خونتون نوش جان کنم
دعا می کنم برای دو تامون موقعیتن های سفر زیادی پیش بیاد و بتونیم در دوره های چند ماهه و یا یکی دو ساله کشورهای مختلف دنیا را ببینیم و در آن ها زندگی کنیم آخه:
"بسیار سفر باید تا پخته شود خامی"
من هم مثل زینب فکر می کنم ما به خاطر روحیمون نتونیم برای همیشه قید این کشور زهوار در رفته را بزنیم
من هنوز هم دلخوشی های زیادی در اینجا دارم
البته این در حد حدسه و باید دید در واقعیت چه می شود
فقط باید دعا کنیم خداوند بهترین را پیش روی ما قرار دهد
سلام.
وبلاگم را عوض كردم به خاطر خواهش خواهرم؛ كه همسرش وبلاگم را يافته بود. البته از نظر من اشكالي نداشت. ولي...
من زياد متوجه منظورتون در كامنتتون نشدم. به هرحال، يك دنيا ممنون.
سلام نازنین جونم
خوبی؟
ان شاءالله که هر جوری برای هر کدوممون خیر پیش بیاد ،من هنوز دوست نداشتم که اینجا رسما شروع به درس خوندن کنم ،روی هم رفته به نظر خوب هست که افرادی که اهل تحمل مشکلات زندگی در ایران هستند مدتی هم در خارج درس بخونند و اون علوم رو به داخل منتقل کنند
راستی خیلی وقته که وبلاگت رو می خونم ولی نظر دادنم نمی اومد!!!
ممنون فاطمه عزیزم
خوشحال میشم که بازم وبلاگمو بخونی و نظر بدی.
در ضمن دل هممون برات تنگ شده
ارسال یک نظر