۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

فصلها قاطی شده. کل زمستون در حسرت یه چیکه! برف بودیم نیومد هیچی هفته دوم بهار در حالی که تو راه تهران بودیم اومد اونم چقدر سنگین. مردم هم در حال گشودن عقده برف بازیشون بودند. نکته بامزه ماجرا این بود که تو اتوبانی بودیم که هفته پیش ازعید افتتاح شده بود و هیچ راه برگشتی وجود نداشت و مردم گاردهای وسط راه رو کندن که بتونن برگردن برن جاده قدیم! نکته بامزه تر ماجرا این بود که هیچ پلیس و راهداری وجود نداشت و این به حدی باعث بی نظمی شد که هردو تا جاده بسته شد وما بعد از 9 ساعت دوباره برگشتیم رشت!

پی نوشت: خاک بر سر این مم. ل. کت !(ببخشید می دونم از اینجا خانواده رد میشه ولی دیشب هیچ کس جای ما نبود!)

یک پی نوشت جدی: دیشب در پی دعوای دو گروه از افراد اتوبوس که یک گروه می خواست برگرده و یک گروه می خواست راهو ادامه بده یک نکته مهم رو واقعا لمس کردم (چون تو گروه ممتنع بودم نظاره گر ماجرا بودم و به خوبی این مساله رو دیدم) که به شدت آستانه صبر ما ایرانیها پایینه و زود جوش میاریم و تموم شخصیت طرف رو به گند می کشیم حالا جالبه که دو گروه این کار رو می کردند و از هم به خاطر این کار انتقاد می کردند! این بین یه شخص محترمی بود که شروع کرد با دلیل و برهان و با آرامش و صدای معمولی گروه مخالف رو آروم کردن. بدون اینکه شخصیت طرف رو درگیر کنه. واقعا به این نتیجه رسیدم که باید روی خودم کار کنم که در شرایط بحرانی به خودم مسلط باشم و منطقی حرف بزنم نه اینکه به خاطر رسیدن به حرفم از چیزهایی که ربطی به ماجرا ندارن
(مثل اینکه ناسلامتی مهندس مملکتی و پول بلیطتو ما می دیم و عصبی شدن های بی موردو...) استفاده کنم.

۱ نظر:

Zara گفت...

Daghigan hamoon karha ro mikonam. ama alan livanam ghermeze:D
Payami azat nagereftam, koja gozashte boodi?
eidet mobaraaak!